بازی سازی نیازمند اجرای خوب و در اختیار داشتن لوازم قیاس است. بعضی از این حوزه ها مثل بازی گلف و رتبه ی دانش آموزان، خودشان از قبل، سیستم اندازه گیری و قیاس دارند. همه می توانند بدون کمک دیگران خودشان را در این حوزه ها با بقیه مقایسه کنند؛ چون بازهی امتیازها و رتبه ها مشخص است و خوب و بدشان هم معلوم. ولی اگر محصول یا ایده ای، خودش چنین چیزی را نداشته باشد، باید «بازی سازی» شود. سامانه ی سنجش و قیاس باید طوری ساخته و پرداخته شود که هر کسی بتواند بفهمد کجای کار است و نسبت به بقیه در چه شرایطی ست. مثل بلیت هایی که رنگهای مختلف دارند و جایگاه و امتیاز هر نفر را با رنگشان مشخص می کنند. شرکت های هواپیمایی این کار را خیلی خوب و تمیز انجام داده اند. این برنامه ی مسافرهای دائمی که از ازل وجود نداشته. بیش از نیم قرن است که بشر می تواند با هواپیما پرواز کند. اما این بازی های تازه ای که خطوط هوایی ساخته اند و مایلها را می شمرند و به ازایشان مسافران را طبقه بندی می کنند، کار تقریبا جدیدی ست؛ و از آنجا که این سطوح برایمان اعتبار اجتماعی می آورند، هر جا مینشینیم درباره شان حرف میزنیم.
کار جالب دیگری که این بازی ها برای مردم می کنند این است که از این طریق می توانند موفقیت های شان را عمومی و برای بقیه تعریف کنند. البته که هرکس می تواند همین طوری خشک و خالی هم از موفقیتهای اش حرف بزند؛ ولی خیلی بهتر است که یک نشانه ی آشنا و ملموس برای دیگران هم در این مسیر، کمک اش کند. «فوراسکوئر» یک وب سایت و شبکه ی اجتماعی مبتنی بر موقعیت است که به مردم امکان میدهد که در هر جایی اعم از کافی شاپ و رستوران و جاهای مختلف دیگر با استفاده از تلفن همراه شان وارد وب سایت شوند و با دیگران ارتباط برقرار کنند. ورودشان به وب سایت باعث میشود دوستانشان را در آن نزدیکیها پیدا کنند. ولی بخش مهم ماجرا این جاست که فوراسکوئر با توجه به تعداد ورود هر کاربر، یک نشان یا در جای خاص به او می دهد. اگر در یک دوره ی شصت روزه در یک مکان مشخص بیش از دیگران وارد فوراسکوئر شوید، به عنوان شهردار آن مکان تاج گذاری می کنید. اگر از پنج فرودگاه مختلف، وارد نام کاربری تان شوید، نشان مارکوپولو را به تان میدهند. کل این نشانها را نه تنها در صفحه ی فوراسکوئرشان نمایش می دهند، که برای جمع کردن اعتبار اجتماعی، بیشترشان را در صفحه ی فیس بوکشان هم به اشتراک می گذارند.
همه ی مردم، مثل همان دوستام که گفتم به کلاسهای پرواز دلتا می رود، دوست دارند نشانها و افتخارات شان را در معرض دید همه بگذارند. ولی در بین راه، حرفی هم از فوراسکوئر میزنند و اگر حرفشان جالب باشد، بقیه هم آن را برای دوستانشان تعریف می کنند و آنها هم بین صحبت هایشان باز نام فوراسکوئر را به زبان می آورند و این یعنی به زودی سر زبانها می افتد.
یک بازی خوب، وقتی ساخته میشود که کاربران اش بتوانند از هیچ، چیزی به دست آورند. خطوط هوایی، وفاداری مشتری را تبدیل کرده اند به سطح و امتیاز. فوراسکوئر می گوید اگر بیشتر از بقیه به یک کافی شاپ مشخص میروید، پس باید از مشتری های دیگرش متمایز باشید. بازی سازها سعی می کنند مردم را ترغیب کنند در مکان ها و شبکه های اجتماعی از موفقیت های شان بنویسند تا حرفی هم از شرکت خودشان به . میان بیاید و بتوانند نامشان را دهان به دهان بین مردم بچرخانند.
سیستم های خاص و برنامه ریزی شده ای که وضعیت بازیکن را با یک نام مشخص نشان میدهند، خیلی ساده تر فهمیده می شوند، حتی برای کسانی که هیچ آشنایی قبلی با اصل ماجرا ندارند. شهردار بودن چیز جالبی به نظر می رسد. ولی شرط میبندم اگر از بیشتر آدمها بپرسید که نشان شهردار بهتر است یا کاربر ویژه یا هر کدام از نشانهای دیگر فوراسکوئر نمی توانند دقیقا بگویند کدام.
شرکتهای ارائه کنندهی کارتهای اعتباری هم با مسائل مشابهی روبه رو هستند. کارتهای طلایی برای کسانی صادر می شود که خیلی بیشتر از دیگران از کارت شان استفاده می کنند و پیشینه ی اعتبارشان همیشه عالی بوده است. ولی همین که شرکت ها تصمیم گرفتند خدمات کارت طلایی را در اختیار همهی مشتریانشان بگذارند، دیگر، متمایز بودن، معنی خودش را از دست داد. این شد که تصمیم گرفتند برای مشتریهای خیلی پولدارشان گزینه های دیگری ایجاد کنند: کارت سپید زر، یاقوت و الماس. ولی سطح کدام شان بالاتر است؟ یاقوت یا الماس؟ سپید زر از یاقوت بهتر است یا بدتر؟ همین ترکیب رنگ ها و سنگهای مختلف، پیچیدگی هایی را به وجود آورد که مشتری ها را در فهم جایگاه شان به مشکل انداخت. نمیدانستند دقیقا کی از کی بهتر است و مقایسه برایشان تقریبا غیرممکن شده بود.
همین را با مدال های المپیکی که کشورتان تا به حال به دست آورده است، مقایسه کنید. آنهایی که نقره گرفته اند، دقیقا معلوم است در چه سطحی بوده اند و جایگاه شان کاملا مشخص است. حتی اگر ندانید دو میدانی چه ورزشی ست و قوانین اش چگونه است، از نوع مدالی که ورزشکار گرفته، می فهمید ستاره است یا فقط کارش خوب است. خیلی از مغازه های بریتانیایی با پیروی از نظام مشابه، مثل چراغ راهنمایی از سه برچسب قرمز، زرد و سبز استفاده می کنند تا میزان شکر و چربی و نمک مواد غذایی مختلف را درجه بندی کنند. ساندویچ های کم نمک با برچسب سبز و سوپهای شور با برچسب قرمز نشانه گذاری شده اند. هرکسی می تواند سریع بفهمد که کدام یک از این موادغذایی برای اش بی ضرر است و همان را انتخاب کند. به همین سادگی.
خیلی از رقابتهای بازار یا مسابقه های مختلف هم بازی های خاص خودشان را دارند. نشان تجاری بزرگ «بربری» وب سایتی راه انداخته به نام «هنر ترنچ» که در آن ترکیبی به وجود آورده از برند بربری و کسان که این کتهای ترنچ را می پوشند. بعضی از عکسها هنر دست بزرگترین عکاس های دنیا هستند؛ ولی بین آنها عکسهای مردم معمولی هم دیده می شود که از خود یا دوستانشان گرفته اند، آن هم در حالی که کت ترنج بربری به تن دارند. اگر خوش شانس باشید، بربری عکستان را می گذارد روی وب سایت اش. اگر این اتفاق بیفتد عکس شما هم در آلبوم بربری می رود و نمایندهای شیک پوشی در کل دنیا میشوید.
تصور کنید که عکس تان را انتخاب کنند. اولین کاری که می کنید، چیست؟ به یکی دیگر می گوییدا نه فقط به یک نفر، به خیلیها. اصلا به هر کسی که از راه برسد، می گویید. همان کاری که تقریبا همه بعد از انتشار عکس شان می کنند. وب سایت بربری میلیونها بازدید کننده از صدها کشور جهان برای خودش جمع کرده است و در بازار رقابت، فروش اش را پنجاه درصد بیشتر کرده است.
سایتهای دستور آشپزی از کاربرانشان می خواهند بعد از این که با همین دستور، غذای شان را پختند، عکس اش را برایشان بفرستند. برنامه های کاهش وزن و بدنسازی از دنبال کنندگانشان می خواهند عکس قبل و بعد تمرین شان را برای سایت بفرستند تا مردم ببینند چقدر زیباتر شده اند.
جایزه دادن هم همین قدر جواب می دهد. مردم عاشق این هستند که جایزه های شان را به بقیه نشان دهند. با این کار فرصت پیدا می کنند به بقیه بگویند چقدر خوب و حرفه ای هستند. ولی در خلال فخرفروشی شان مجبورند بگویند جایزه را از چه کسی گرفته اند و همین یعنی تبلیغ موثر برای شرکت جایزه دهنده. .
همه پرسی هم می تواند راه مناسبی برای شناساندن یک شرکت به مردم باشد. نامزدهای یک رای گیری اگر می خواهند اکثریت آرا را به دست آورند و برندهی انتخابات باشند، باید حمایت همه جانبه ی مردم را جلب کنند. این وسط، اسپانسرها حمایت شان را از نامزد منتخب شان اعلام می کنند و آن شخص، هر بار که میخواهد از حامیان اش بگوید، لاجرم نام آن محصول، نشان تجاری یا ایدهی حمایت کننده اش را هم به زبان می آورد. در واقع، جای تبلیغ مستقیم، از نامزدها و طرفدارانشان می خواهند که برای شان تبلیغ کنند.
و همین، کار ما را نزدیک می کند به سومین راه به دست آوردن اعتبار اجتماعی: کاری کنید مردم حس کنند خودی هستند.